مهسا و حسین عشق ما

2 ماهگی حسین و ختنه

2ماهگی: از دوماهگی به بعد در طول شیر خوردن چشمایت رو به  چشمان من میدوختی. گویا منتظر بودی تا باهات حرف بزنم. راستش رو بگم بعد از مهسا هر مادر و فرزندی رو در این حالت میدیدم دلم خیلی برای این حالت تنگ میشد. حسین جون زمانی که بغلت میکنم و شیرمیدم و شما هم با نگاههای معصومانه و براقت منو نگاه میکنی و تا باهات حرف میزنم ول میکنی و میخندی..... یعنی مثل اینه که تمام دنیا رو بهم دادن.تمام خستگیهام از تنم بیرون میره. خیلی دوست داری کسی باهات حرف بزنه و تو هم با صداهای قا قا آآ گاهی م م خیلی خوب جواب میدی عزیز دلم. گاهی برای ادای یک حرف کلی دست و پا میزنی و مثلا یه اَ طولانی میکشی و بعد یه نفس راحتی هم به دنبالش وای که چقدر شیرینی ...
30 خرداد 1393

عید 1393

عید امسال برامون رنگ و بوی متفاوتی داشت. وجود یک نی نی کوچولو همه رو شارژ میکنه. مهسا و حسین الان فقط شیرینی زندگیمون نیستند ، همه زندگیمون هستند.  دل دردهای کولیکی حسین همچنان ادامه داشت و شب بیداریهای من. خونه مامان بزرگ بودن باعث شد راحتتر بتونم کسری خوابم رو جبران کنم. تا صبح من بیخواب بودم و وقتی بقیه بیدار میشدن حسین رو تحویل میگرفتن و من میخوابیدم. دایی مهدی، دایی هادی و خاله نسرین خعععلی کمک کردن مهسا جونم کنار 7 سین عمه لیلا مهسا و دختر خاله مهدیس امسال برای اولین بار به تالاب کویر میقان اراک رفتیم. پر آب بود و بسیار زیبا. طبیعتش تا حدود زیادی هنوز بکر بود. اینقدر آب دریاچه زلال و آرام بود که...
30 خرداد 1393

تا 1 ماه و نیمی حسین

برای آن 23 شهریوری که خدا شاهدخت زیبایم را به من هدیه داد خدا را سپاس میگویم برای آن 14 بهمنی که پروردگار  حسینم را به سلامت در آغوشم نهاد خدا را سپاس میگویم برای تمام این لحظات ناب و قشنگ، برای تمام شوق و امیدهایم با گلهایم خدایا سپاس وقت بسیار کمی پیدا میکنم تا بافراغت بتوانم در اینجا برایتان بنویسم. الان هر دو  خواب هستید و من هم کمی انرژی برای ثبت کردن دارم  پس سعی میکنم تا حدودی روزشمار بزرگ شدنتان را در اینجا بگذارم 12 روزگی   15 روزگی   18 روزگی   20 روزگی   26 روزگی   1ماهگی   40 روزگی    ...
30 خرداد 1393
1